🔹خیلی دلم برای هواداران استقلال تنگ شده است.
🔹دلم برای بوشهر تنگ شده است. ۷ - ۸ ماه است به شهرم نرفته ام.
🔹چارهای به غیر از ماندن در خانه نداریم و امیدوارم با کمک یکدیگر این ویروس را شکست بدهیم.
برگزاری بازی بدون تماشاگر مانند بازی دوستانه است و به همین دلیل امتیاز از دست دادیم.
جا دارد از استراماچونی تشکر کنم که خیلی چیزها به من یاد داد.
او پست من را به کل تغییر داد.
به خودش و دستیارانش گفتم حضور در پست مهاجم برای من سخت است.
به دروازه نزدیک شدم و فضای بیشتری داشتم.
فرهاد مجیدی هم خودش مهاجم بود و او هم به من کمک زیادی کرد.
استرا به من خیلی انگیزه داد و تمرینات خوبی برای ما در نظر گرفت.
امسال بازیکنان و کادرفنی استقلال با هم یکدل و دوست شده اند و به همین دلیل در دوران استراماچونی موفق شدیم.
نمیدانم دلیل جدایی استراماچونی چه بود.
با فرهاد مجیدی هم شروع خوبی داشتیم و امیدوارم با تعطیلی لیگ و اضافه شدن تمام بازیکنان بتوانیم نتایج خوبی بگیریم.
من در ۱۳ -۱۴ سالگی مهاجم بازی کرده بودم، اما بعدش وینگر شدم.
مهاجم بودن خیلی احساس خوبی دارد.
قول داده بودم ۱۰ گل در لیگ بزنم، اما تاکنون ۱۱ گل زده ام.
من از پاس دادن بیشتر لذت میبردم تا گل زدن، مانند پاس گلی که در دربی دادم.
فامیلی اصلی من قایدی است نه قائدی.
لازم بود انگلیسی یاد بگیرم و از سال دوم حضور در استقلال تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم.
با کمک یکی از دوستان انگلیسی را شروع کرده ام و امیدوارم با کمک معلمم که خیلی کارش خوب است بیشتر یاد بگیرم.
ما سفرهای زیادی میرویم و با سرمربیان خارجی ارتباط داریم، به همین دلیل باید زبان انگلیسی یاد بگیرم.
گل به سپاهان، پاس گل دربی و گلی که با سر به الریان زدم خیلی چسبید.
من گابریل مرکادو را نمیشناختم و وقتی گفتند او بازیکن والنسیا و تیم ملی آرژانتین بوده است تا حدی ترسیدم.
البته این ترس با اولین دریبلی که مرکادو را زدم ریخت.
قبل از فوتبال، در رشته تکواندو فعالیت میکردم، حتی کمربند مشکی هم دارم.
در یکی از بازیهای انتخابی تیم ملی تکواندو با یک حریف قد بلند مبارزه داشتم.
راند اول با نتیجه ۳ بر صفر باختم، اما راند دوم توانستم امتیاز بگیرم و بازی را مساوی کنم.
در آخر بازی به رای گیری رسید و نتیجه به سود حریف من شد.
🔹بعد از این بازی پدرم من را از سالن بیرون برد و گفت دیگر نباید تکواندو کار کنم.
🔹در ابتدای فوتبال بازی کردن مصدوم شدم.
با مچ شکسته به بیمارستان رفتم و در پای من پین گذاشتند.
🔹به من گفتند دیگر نمیتوانم فوتبال بازی کنم.
۷ ماه گذشت و سه بار گچ پای من را عوض کردند.
به من گفتند باید ۱۵ جلسه فیزیوتراپی کنم.
من به فیزیوتراپی نرفتم، اما وقتی اپن خانه را گرفتم و دیدم میتوانم روی پایم تکیه کنم دوباره تصمیم گرفتم فوتبال را شروع کنم.
وقتی به زمین خاکی رفتم همه تعجب کرده بودند.
آن روزها کلی جوراب پا میکردم
پس از مدتی به تیم ملی جوانان دعوت شدم، اما مسئولان باشگاه شاهین به من نگفتند.
🔹به من نگفتند از هلند پیشنهاد خارجی دارم.
🔹این موضوع را در رادیو شنیدم.
در شاهین، توحید و فجر بازی کردم
🔹در ۱۷ سالگی به کارگری مشغول شدم. برق کشی و تعمیر موتور ماشین کردم.
۸ صبح به تعمیرگاه میرفتم و ۸ شب به خانه بر میگشتم.
من هر از چند گاهی هم مدرسه غیر انتفاعی میرفتم.
یک روز جمعه صاحب کارم نیامده بود. وقتی مغازه را بستم و به خانه رفتم دیدم گوشی ام زنگ میخورد.
اول جواب نمیدادم، اما داریوش حسینی بچه محل من که مربی بود گفت بیا با ایرانجوان بازی داریم.
گفتم من استوک ندارم، اما برای من استوک جور کرد.
در آن بازی ۲ گل زدم و ۲ پاس گل دادم.
آن بازی را بردیم، اما ایرانجوانیها بازی را تمام نمیکردند.
محمود خرمزی به من گفت بیا سر تمرین.
پس از مدتی با تیم اصلی ایرانجوان بازی کردیم که در آن دیدار هم گل زدم.
در ادامه و در حالی که سه روز تا شروع بازیها مانده بود با ایراجوان قرارداد بستم.
🔹برای سه سال سالی سه میلیون قرارداد بستم.
🔹روز دومی که با تیم تمرین کردم به عنوان نفر بیستم اسم من را برای بازی با ملوان خواندند.
من برای آن بازی لباس فرم هم نداشتم
باز هم فکر نمیکردم من وارد لیست ۱۸ نفره بشوم.
ناگهان دیدم یک ساک آوردند و محمود خرمزی گفت لباست را عوض کن.
دقیقه ۱۰ با ضربه شاهین ثاقبی از ملوان گل خوردیم
دقیقه ۶۷ من به عنوان بازیکن تعویضی به زمین رفتم و اولین بازی لیگ یکی خود را انجام دادم.
دقیقه ۷۰ یک کرنر گرفتم که گل شد و دقیقه ۹۰ گل سوم و پیروزی بخش تیم را زدم که بازی را ۳ بر ۲ بردیم.
در ۲ سال من از یک کارگر تعمیرگاه به بازیکن استقلال تبدیل شدم.
خانواده من از اول مشکلی با فوتبال من نداشتند.
ما زندگی معمولیای داشتیم و میخواستم دستم در جیب خودم باشد.
روزی ۳ تا ۵ هزار تومان از اوستا میگرفتم که آن هم خرج سالن و بنزین میشد.
🔹استقلال آخرین تیمی بود که من را میخواست.
🔹قبل از استقلال، سایپا و پرسپولیس به من پیشنهاد دادند.
🔹پرسپولیسیها به من گفتند هوایت را داریم و حتی نزدیک بود قرارداد ما نهایی شود.
🔹تنها من، پدرم، مادر و پسرعموی ام در کل خانواده استقلالی هستیم.
🔹سه روز مانده بود به تهران بروم دیدم از باشگاه ایرانجوان به من زنگ زدند و گفتند مدیران باشگاه استقلال برای مذاکره به بوشهر آمده اند.
🔹پدرم میگفت اگر به پرسپولیس بروی دیگر پسر من نیستی.
🔹وقتی داشتیم با پندار توفیقی مذاکره میکردیم مدیررسانهای ایرانجوان عکسی گرفت که سبب شد پیج من از ۳ هزار نفر به ۳۰ هزار نفر برسد.
🔹استقلال برای جذب من به ایرانجوان ۲۵۰ میلیون تومان داد.
🔹مردم ما رعایت نمیکنند.
به مردم بوشهر قول میدهم وسایلی را برای بیمارستان خلیج فارس ارسال کنم.
بوشهر تنها یک بیمارستان دارد.
فقط خود ما میتوانیم هوای هم را داشته باشیم تا این ویروس از بین برود.
من با استقلال قرارداد دارم که مبلغ آن تغییر میکند.
همه دوست دارند ترانسفر شوند.
اهدافی دارم. اتاق فکری با دوستانم در تهران و بوشهر تشکیل داده ام و آنها به من کمک میکنند.
باشگاه میداند من از تیمهای اروپایی پیشنهاد دارم.
دوست دارم به یک تیم خوب اروپایی بروم. هر شکلی میتوانم به استقلال کمک کنم.
عقد من بهترین اتفاق زندگی ام بوده است که البته یهویی شد.
مراسم را خیلی ناگهانی برگزار کردیم.
پس از بازگشت تیم ملی امید از قطر به حمید استیلی گفتم فردا مراسم عقد من است.
به آن شکل نشد مراسم برگزار کنیم و امیدوارم وقت خوبی برسد تا بتوانیم جشن بگیریم.
هم اینجا عروسی میگیرم و هم بوشهر که البته آنجا بیشتر حال میدهد.
من موسیقی بوشهر را بلد هستم.
تمام بازیکنان استقلال را به مراسم عروسی ام دعوت میکنم.
شادیهای گلزنی من خاص است و اکنون حلقه ام را پس از گل میبوسم.
مردم پس از موقعیتی که مقابل چین خراب کردم میتوانستند هرچه دوست دارند بگویند.
۱۰۰ درصد مطمئن بودم که آن توپ گل میشود.
همسرم موهای من را فر میکند.
اکنون که متاهل شده ایم باید سادهتر رفتار کنیم.